سرشت و سرنوشت تحولات منطقه


 ابرکوه نمایندگی یزد فردا:علي اكبر قيومي ابرقويي:آنچه امروز در منطقه حساس و سرنوشت ساز خاورمیانه می گذرد، مهمتر و بزرگ تر از آن است که بتون چشم های خود را بست و به سادگی از کنار آن گذشت. گمانی خام و خیالی باطل خواهد بود چنانچه از تاثیرات متقابل بین ایران و اوضاع منطقه غفلت کرده و خود را در این اقیانوس متلاطم، بر ساحلی امن بپنداریم یا گمان کنیم بدون موضع گیری صحیح و تدبیر شایسته لزوماً آینده این حوادث به نفع ما رقم خواهد خورد.

از سوی دیگر روند تحولات منطقه چنان سریع و پرشتاب است که امکان به دست دادن تحلیلی عمیق و دقیق از ماجرا را حتی برای بسیاری از تحلیلگران حرفه ای یا مراکز سیاست پژوهی معتبر، تقریباً غیر ممکن ساخته است.

در این گفتار مختصر جریانات منطقه را از پنج منظر راهبردی کاویده و در هر قسمت گزاره هایی راهگشا و تعیین کننده که به تبیین ماهیت انقلاب ها و تعیین نسبت ایران با آنها یاری خواهد نمود را مطرح خواهیم ساخت.

1-ماهیت انقلاب های منطقه:

اگرچه ناآرامی های کنونی در کشورهای مختلفی روی می دهد که تفاوت های اقتصادی و اجتماعی قابل ملاحظه ای دارند اما ملاحظه مشابهت ها عمیق فرهنگی و قومی و مولفه های مشترک نظام های سیاسی حاکم بر این کشورها تاحدود زیادی مطالبات مردم و جهت گیری های اساسی جنبش و دلیل همزمانی نسبی اتفاقات اخیر را مشخص خواهد ساخت.

به نظر می رسد نظام های سیاسی حاکم بر این کشورها در سه مولفه اساسی زیر کاملاً مشترک و همانند هستند:

الف) خودکامگی شدید، فساد حکومتی و بی عدالتی سیاسی:

دیکتاتوری فردی یا خانوادگی، اختناق سیاسی، محدودیت شدید فعالیت نهادهای مردمی، ابراز عقیده و آزادی بیان، تفاوت آشکار در حقوق مدنی شهروندهای مختلف، تجمل گرایی و فساد فراگیر اقتصادی دولتمردان و ... از جمله ویژگی های مشترک نظامات سیاسی این کشور هاست که می تواند تحت عنوان "فساد سیاسی" از آنها سخن گفت.

ب) وابستگی آشکار به غرب و تامین منافع آمریکا و اسرائیل:

غالب حکومت¬های از جمله شرکای استراتژیک آمریکا در منطقه محسوب می شوند و در حالی که هنوز مساله فلسطین جدی ترین و حساس ترین موضوع در افکار عمومی مسلمانان محسوب می شود، موضع گیری های آشکار و پنهان آنها در راستای تقویت و تثبیت این رژیم قرار دارد.

ج) تباین سلوک فردی و سیاسی با دستورات اسلامی:

علی رغم گرایشات دینی مردم مسلمان منطقه، خاندان های حکومتی و دولتمردان برجسته این کشورها غالباً فاقد سلوک دینی بوده و هر از چندگاه اخبار فساد مالی یا اخلاقی آنان توده مردم مسلمان و یا علمای این کشورها را وادار به انتقاد یا موضع گیری می نماید.

بر این اساس می توان "آزادی خواهی و عدالت طلبی"، "اسلام خواهی و دین گرایی" و "بیگانه ستیزی و استقلال طلبی" را می توان مهمترین مولفه های انقلاب های اخیر در منطقه دانست.

علاوه بر این لازم است بدانیم دوره تاریخی اندیشه های بی بنیاد ناسیونالیستی و قومیت گرایی در غرب و شرق گذشته است و وقایع اخیر خاورمیانه اگرچه در راستای استقلال و تامین منافع و مصالح ملت های انقلابی است اما نسبت دادن آن به جنبش های پان عربیستی اساساً باطل و بی وجه است.

2- بیگانگان و معادلات منطقه:

چنانچه در قسمت گذشته اشاره شد، "بیگانه ستیزی" به علت وابستگی آشکار حکام مستبد منطقه و نوعی تحقیر اجتماعی ملت ها، یکی از مولفه های برجسته انقلاب های اخیر محسوب می شود. علی رغم رویارویی متن مردم با بیگانگان و تلاش برای تامین منافع ملی باید توجه داشت جبهه متحد غرب نیز در این نبرد برگ برنده های چندی را در اختیار دارد که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

اولاً ابرقدرت ها، متحدینی استراتژیک و قدرتمند از میان فعالان سیاسی و فرهنگی و بزرگان اقتصادی منطقه دارند.

ثانیاً دلبستگی بسیاری از مردم، روشنفکران و علمای عرب به غرب را نمی توان نادیده گرفت. بسیاری از اینان غرب را دشمن نمی دانند و یا حتی غایت مطلوب اینگونه جنبش ها را نوعی "غربی شدن" می پندارند.

ثالثاً آمریکا و متحدان اروپاییش از ابزارهای نظامی، رسانه ای، اقتصادی، جاسوسی و به ویژه امکانات بسیار گسترده ای در فضای مجازی برای دخالت در این جریانات و هدایت آنها در مسیر منافع خود برخوردار بوده و به شدت از آنها استفاده می کنند.

رابعاً جبهه متحد غرب با واقع گرایی اصل تغییر در منطقه را پذیرفته است و می داند که بازگشت به گذشته ممکن نیست. به همین دلیل به راحتی دست از حمایت از مهره های سوخته خود بر می دارد و سعی دارد چهره هایی جدید با شعارهایی متفاوت به صحنه سیاسی کشورها معرفی نموده و با هوشمندی تمام و اتخاذ سیاست های منعطف به "هدایت و مدیریت تغییرات" می پردازند.

خامساً اختلافات داخلی مسلمانان به ویژه موضوع تشیع و تسنن و دمیدن بر آتش "ایران هراسی" از موضوعاتی است که به شدت مورد استفاده دشمنان قرار می گیرد.

با این وجود، مشکل بزرگ بیگانگان در منطقه، که تمام توانمندی های ظاهری و توفق مادی آنها ناکام می سازد، عدم شناخت عمیق از اسلام و فرهنگ بومی کشورهای خاورمیانه است. درست به همین دلیل در افغانستان و عراق نیز علی رغم پیروزی های اولیه نظامی، نوعی جنگ فرسایشی را شاهدیم که هیچ افق روشنی برای آن متصور نیست. باید پذیرفت اصطلاحاتی چون شهادت، مرجعیت، استشهادی، جهاد و ... در فرهنگ اروپایی هیچ ما به ازائی ندارد و همین موضوع بزرگ ترین دلیل سیاست گزاری های غیرواقعی غرب در منطقه محسوب می شود.

با این وجود آمریکا و متحدانش با انگیزه ای بسیار قوی و با ابزار و منافذ متعددی که در اختیار دارند در جریان ناآرامی های منطقه دخالت داشته و در جهت تامین منافع و مصالح بلند مدت خود به ویژه در حوزه انرژی و تامین امنیت رژیم صهیونیستی تلاش می کنند.

به نظر می رسد ملت های منطقه در مسیر تامین استقلال، امنیت و مصالح بلند مدت خود بیش از آنکه با حاکمان فاسد خود مواجه باشند با دشمنانی در بیرون از مرزهای خود مواجه هستند که با توطئه هایی بسیار پیچیده تر و ظاهری فریبنده تر رویاروی آنان قرار دارند. این موضوع بسیار حساس که سرنوشت قیام های مردم منطقه به میزان زیادی به آن بستگی دارد وظیفه عموم مردم و به ویژه رهبران و روشنفکران عرب را بسیار سنگین تر می سازد.

3- رهبری و سازماندهی اجتماعی:

جریانات سیاسی، گروه های نظامی و انقلاب های مردمی در کشورهای اسلامی عموماً پیرامون شخصیتی برجسته در حوزه دین یا سیاست شکل گرفته اند، چنانچه اصولاً تصور قیام بدون رهبری نزدیک به محال می نمود. عزالدین قسام، عمر مختار، جمال عبد الناصر، یاسر عرفات، رهبران حزب بعث در سوریه و عراق و ... نمونه هایی از رهبران سیاسی جهان عرب محسوب می شوند که با انگیزه های دینی، ملی و یا "پان عربیسم" منشا تحولاتی در منطقه بوده اند. اما ناآرامی های کنونی فاقد یک رهبری برجسته و مشخص می باشند. اگرچه وجود رهبری شایسته نقش بی بدیلی در تجمیع نیروهای معارض و هدایت جریانات دارد اما موضوع فقدان رهبری، نباید لزوماً نقطه ضعف این جریانات محسوب شود.

باید دانست شرایط کنونی به ویژه در عرصه رسانه ای به علت پیشرفت های چشمگیر فناوری اطلاعات در سال های اخیر، به کلی فضای مدیریت اجتماعی جوامع را متحول ساخته و به تولد شبکه های اجتماعی قوی انجامیده است. چنین شبکه ها و ارتباطاتی به طور نامحسوس عهده دار مسوولیت راهبری جریانات اجتماعی محسوب شده و نیاز به رهبری فردی را کمرنگ تر می سازند. در این اوضاع بیش از هر زمان دیگر قدرت شبکه های بزرگ مجازی نظیر facebook, youtube, twitter و ... را می توان ملاحظه نمود و این موضوع برای همه رهبران و فعالان سیاسی، از جمله در کشور ما نیز می تواند جالب توجه و آموزنده باشد.

از سوی دیگر با ملاحظه آنکه فساد رهبران سیاسی و بازگشت آنها از اندیشه های انقلابی در جهان عرب از جمله بزرگترین دلایل انحراف و شکست نهضت های سیاسی در این کشورها محسوب می شود (چنانچه از انور سادات، یاسر عرفات، معمر قذافی و ... به عنوان نمونه های برجسته ای از فساد و انحراف رهبران می توان یاد نمود) شاید فقدان رهبری مشخص و برجسته علاوه بر آنکه مبارزه با این جریانات را سخت و پیچیده تر می سازد از فساد و انحراف آنها نیز جلوگیری کند.

خلاصه سخن آنکه در معادلات پیچیده کنونی منطقه خاورمیانه، فقدان رهبر یک ویژگی بزرگ محسوب می شود و نه لزوماً یک نقطه ضعف اما هنوز نمی توان اظهار نظر قاطعانه ای در این خصوص داشت و باید قضاوت نهایی را به تاریخ سپرد.


4- ايران و معادلات هزارتوي خاورميانه:

در تحليل نسبت ايران با ناآرامي هاي جاري در منطقه حساس خاورميانه بايد چند نكته مقدماتي مهم را در نظر داشت. نخست آنكه به دليل اشتراكات بسيار گسترده مذهبی، تاريخي و فرهنگي از سويي و منافع مشترك اقتصادي به ويژه در حوزه نفت و همسايگي جغرافيايي از سوي ديگر به طور طبيعي تحولات هر كشور در اوضاع ديگر همسايگان تاثير مستقيم خواهد داشت. بر اين اساس نمي توان در برابر تغييرات منطقه بي تفاوت بود و به سادگي از كنار آن گذشت. يادآوري اين نكته بيشتر براي تحليلگراني لازم است كه ايران را در اين درياي طوفاني بر ساحل امن پنداشته و دستگاه ديپلماسي را به سكوت و انفعال و بي طرفي مطلق توصيه مي كنند. اين نوع موضع گيري هيچ مطابقتي با مسووليت هاي ديني و انسان دوستانه نداشته و از واقعيات منطقه كاملاً منحرف است و بدتر از آن اينكه به هيچ روي منافع ملي ما را تامين نمي كند.

نكته ديگر تاثيرپذيرفتن اين جريانات از آرمان هاي انقلاب اسلامي و تحولات ايران است. اسلام خواهي و استقلال طلبي دو ويژگي برجسته اين انقلاب ها است كه انقلاب مردم ايران در سال 1357 نيز از جايگاهي بلند و بي مانند برخوردار است و همين امر به قرابت و سنخيت اين دو جريان ياري مي دهد. با وجود اين قرابت و تاثيرگزاري، "شبيه سازي" و همانند دانستن انقلاب اسلامي ايران با ناآرامي هاي كنوني قياسي نابجاست كه چندان تطابقي با واقعيات موجود نداشته و ما را به بيراهه خواهد برد. انقلاب ايران در فضايي شيعي، با رهبری بزرگ و برجسته و در كشوري كه سابقه جرياناتي بزرگ همچون مشروطيت و ملي شدن صنعت نفت و در حدود سي سال قبل روي داده است. اما جريانات فعلي در فضاي داخلي و بين المللي كاملاً متفاوتي روي مي دهند.

بر اساس اين مبنا لازم است اولاً از خوش گماني هاي بي مورد و شعارهاي تند و بي اساس كه ايران را صحنه گردان تحولات جاري معرفي مي كند و به پروژه ايران هراسي و يا اختلافات مذهبي دامن مي زند جداً پرهيز داشت. ثانياً نبايد قدرت ايران و نفوذ معنوي آن را در منطقه دستكم دانست و با كارت¬هايي كه در اختيار داريم بازي نكنيم. سكوت بيش از اندازه و انفعال بي مورد همچون تهور و بي مبالاتي مي تواند به دشمنان ما ياري دهد. ثالثاً در خارج از صحنه نبرد و در فضاي بين المللي جنگ بزرگ تري در جريان است كه يقيناً در مسير و سرانجام انقلاب هاي منطقه تاثير به سزايي خواهد داشت. ايران مي تواند بيش از گذشته در صحنه بين المللي و با رايزني با كشورهايي چون روسيه، تركيه، قطر، عراق، چين و ... از شكل گيري يك اتحاد بين المللي به رهبري آمريكا بر عليه مردم جلوگيري نموده و ضمن نشان دادن و ارتقاي جايگاه قدرتمند منطقه اي خود به طور غير مستقيم به ياري ملت هاي منطقه بشتابد.

5- سرنوشت خيزش هاي منطقه:

پيش بيني آينده تحولات جاري به دليل عمق، گستره و سرعت بالاي آن از سويي و توانمندي هاي هر يك از اطراف سه گانه معارضات جاري يعني ملت، دولت و قدرت هاي خارجي از سوي ديگر تقريباً غير ممكن است.

گروهي خوشبينانه بر اين باورند كه در آينده اي نزديك تمامي دولت هاي مستبد حاكم بر منطقه سرنگون خواهند شد و حكومت هايي عميقا "اسلامي" و "مردمي" جايزين دول فاسد و مزدور كنوني مي شوند. از سويي ديگر گروهي با بدبيني و نااميدي مطلق يا تمام تحولات جاري را توطئه آمريكايي و استكباري می دانند و يا آنكه اين ناآرامي ها را مقدمه جنگ ها و خونريزي هاي بيشتر، بزرگ و بي پاياني دانسنته كه عاقبت نيز راه به جايي نخواهد برد و به ظهور مجدد ديكتاتورهايي ديگر در منطقه خواهد انجاميد؛ چراكه اين كشورها فاقد تجربه مردم سالاري بوده و هنوز مناسبات قبيله اي و اختلافات مذهبي در ميان آنها كاملاً زنده است. به همين دليل حذف حكومت هاي مركزي مي تواند به هرج و مرج داخلي و جنگ هاي قبيله اي و مذهبي بينجامد.

اين دونوع برداشت و تحليل كه به نوعي افراط و تفريط دچارند گستره وسيع و گزينه هاي مختلف و متفاوتي را نشان مي دهد كه مي تواند منزل نهايي سيلاب ها و تندبادهاي كنوني محسوب شود.آمريكايي ها و متحدان غربي آنها روي كار آمدن حكومت هايي مذهبي و مستقل را بر نمي تابند و از سوي ديگر آشوب و جنگ مذهي و طايفه اي در نقطه مقابل منافع ملي ما قرار دارد.

باري، به دور از خوش بيني ها و يا سياه نمايي هاي جاري، جنبش و خيزش كنوني جرياني "مبارك" و رو به جلو قلمداد مي شود.اگرچه ظاهر خونين اين ناآرامي ها باعث انزجار و تنفر است اما اين "پوست اندازي" دردناك نشانه تولدي دوباره و شروع دوران نويني در تاريخ اين كشورهاست. اگرچه بازگشت به گذشته و ظهور دوباره دیکتاتوریهای خانوادگی در این کشورها بعید به نظر می رسد اما هرج و مرج داخلی، جنگ های قومی و قبیله ای و بدتر از آن فتنه های مذهبی خطری بزرگ و جدی محسوب می شود. علمای دینی، رهبران اجتماعی و روشنفکران عرب در این مقطع تاریخ ساز وظیفه ای سنگین و حساس بر عهده دارند. این گروه با تاکید بر احساسات دینی و ملی مرده باید از شعارها و اهداف اساسی انقلای پاسداری نموده و با برقراری توازن قوا در بین نیروهای داخلی و خارجی و به دور از افراطی گری از شعله ور شده آتش اختلاف و دشمنی در میان نیروهای داخلی جلوگیری نمایند. سرنوشت انقلاب های جاری بیش از هرچیز به نوع عملکرد رهبران و روشنفکران و بینش توده مردمان بازمی گردد که از هر نوع تهدید و توطئه داخلی قدرتمند تر و موثرتر است.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا